sarbazkhooneh

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درددل» ثبت شده است

از کربلا خیلی چیزها نوشتم اما همه قابل بیان نبود. عمومیش این شد.


در مسسیر بازگشتیم. هنوز چیزی نگذشته از دوریت تب کردم.

در اتوبوسی که از زمان حسن البکر تا حالا هر بار که از تو  دور میشده مثل من تب کرده.

درست عین خودم. بعدها فهمیدم که عفونت تنفسی هم داشته؛ از دود اگزوزش معلوم بود!

از صدای «دودسرفه»های اگزوزش مشخص بود باید جای بنزین، سایمبیکورت بزند.

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۴۵
سرباز


عجب بساطی شده!

مردم عجیب روزه میخورند و میشکنند!

با سیگار، با آدامس، بانگاه، با دست، با زبان،با تخته نرد!

خدایا شرمنده ام!

بیگانه جدا دوست جدا میشکند!

شرمنده ام از این همه درد!!!



پ.ن:: دوستان دعا کنند حال دل مریض احوال ما هم خوب شه!

پ.ن:: زیباست! زیباست!

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۳۵
سرباز

کی می رسد به شاخه ی ما دست چیدنت

ای مرگ ای که می بریم با رسیدنت

سیرم اگرچه از عطش زندگی ولی

مشتاق سر رسیدن وقت چشیدنت

با یک سرنگ خالی و یا یک تفنگ پر

یک روز میرسد که بیایم به دیدنت

کنجی نشسته ام که بیایی به باغ ما

تاکی رسد به شاخه ی ما دست چیدنت

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۲۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۳۲
سرباز
گرچه آنقدر ها هم از خودم مطمئن نیستم
ولی وقتی وارد رشت میشوم،
ندای "ارجعی الی ربک" را میشنوم
خدا کند که راضی برگردم!،...که راضی باشد!






پ.ن:: رشت بهشت است.
پ.ن:: بهشت سر سبز است، در بهشت حور داریم، حورها زیبا هستند.
پ.ن:: در بهشت نماز نداریم، روزه نداریم، اصلاً تکلیف نداریم.

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲ ۱۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۰۱
سرباز