داده ای تکیه به شمشیرت و ارزانی تو،
غم تلخیست که با سنگ به مهمانی تو...
نی به نی میروی و سینه ی من می سوزد
مانده ام با غم جانسوز نیستانی تو
دیده بودم که کسی قصد تقرب میکرد
که زند سنگ به آیینه ی پیشانی تو
بوسه میداد پیمبر که مبادا روزی
بخورد چوب به روی لب نورانی تو
خیزران تا به ابد آیه ی خون میخواند
از غم انگیزترین «لهجه ی قرآنی» تو
شامیان در دلشان بغض علی را دارند
و تویی کشته ی شک ها به مسلمانی تو
کاش باشیم و ببینیم که شمشیر علی
شعله ور آمده با لحن رجزخوانی تو!پ.ن:: ترجیحاً از کربلا چیزی نمیگویم! اینطوری سنگین ترم...