sarbazkhooneh

::کربلا یک خواب بود... ::

سه شنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۷:۴۵ ق.ظ

از کربلا خیلی چیزها نوشتم اما همه قابل بیان نبود. عمومیش این شد.


در مسسیر بازگشتیم. هنوز چیزی نگذشته از دوریت تب کردم.

در اتوبوسی که از زمان حسن البکر تا حالا هر بار که از تو  دور میشده مثل من تب کرده.

درست عین خودم. بعدها فهمیدم که عفونت تنفسی هم داشته؛ از دود اگزوزش معلوم بود!

از صدای «دودسرفه»های اگزوزش مشخص بود باید جای بنزین، سایمبیکورت بزند.

در مسسیر بازگشتیم. هنوز چیزی نگذشته از دوریت تب کردم.

در اتوبوسی که از زمان حسن البکر تا حالا هر بار که از تو  دور میشده مثل من تب کرده.

درست عین خودم. بعدها فهمیدم که عفونت تنفسی هم داشته؛ از دود اگزوزش معلوم بود! از صدای دودسرفه های اگزوزش مشخص بود باید جای بنزین، سایمبیکورت بزند.

البته بهانه که تو باشی، طبیعیست که این درد حالاحالاها خوب نشود!

راننده ای جفت پوچ پشت فرمان پوست پوست شده اش نشسته که گاهی بدجور روی ترمز میزند.

و گاهی بدجور در چاله چوله های گله گشاد این جاده ی خراب شده می اندازدش! اصلاً انگار نامرد درشت ها را سوا میکند!

طوریکه هربار از آن پشت، دوت تا ساک میخورد توی سر من و معین.

أی من لعنتی!میخواستی یادم بیندازی ولی نفهمیدم! بدجوری فضایت سنگین بود! همه چیز را جا گذاشتم!

عیبی ندارد! همه اش فدای یکدانه ی آن خاکی که از حرمت با خودم آوردم! ارزش دارد به همه عالم! خاک بهشت که کم چیزی نیست! أصلاً همه چیز است!

کربلا جای عجیبی بود! نه باشکوه و جلالت بود و نه در خور شأن! و نه أصلاً شبیه امام رضا! خیلی دلگیر بود!

یعنی بهشت هم اینجوریست؟!خدا کند که نباشد! بدجوری تو ذوق میزد!

و عجیب بود که لحظه ی آخر خیلی راحت از تو گذشتیم؛ اما از امام رضا گذشتن برایمان اصلاً راحت نیست.

شاید واقعاً خانه ی مادریمان کربلاست! چه میدانم؟! چیزی نمیدانم اما همینقدر میدانم که خیلی از شاید ها برایم حتماً شد و خیلی از شاید ها برایم ایجاد!

آه که چقدر نزدیک بودی و چقدر دور بودم !

چقدر راحت بودی و چقدر سخت رسیدم!

چه بودی و چه فکر میکردم!

به گمانم خودم را هم جا گذاشتم و خودم حالیم نیست!

بی تعارف! دیگر آرزوی کربلا را ندارم اما آرزوی تو را چرا!

خوب شد پرده ای جلوی دلمان بود که نبینیم و نشنویم و نفهمیم خیلی چیزها را! مگر میشود صدای عالمگیر مادرت را که ناله ای دلخراش در همه ی تاریخ است، شمر را که به چه جای بلندی نشسته(1)، و صدای هل من ناصر تو را که در گوش انس و جن پیچید، نفهمید و ندید و نشنید؟!

هیهات!

لبیک ما شعارهایی بود که در پیاده روی میدادیم و شمر هم که واضح تر از دیروز است.

حیف که از دیروز تو جا ماندیم و شکر که در امروز خودمان نه با گونه هایی به زمین کشیده و دهانی آلوده به ناسزاهایی سزا و نه قلاده به گردن و نه سینه خیز و نه پشت خیز و نه با حالاتی عجیب و غریب تر! بلکه ایستاده در برابر شمرهای زمان.

هزاران شمر شمرتر از شمر در شهر و استان و کشور و دنیا!

حالا اگر قسمتمان شد که گونه ی مان را در راه تو زخمی کنند و فحش بخوریم و شکنجه شویم که شد و اگر هم نشد باز شاکریم که وظیفه ی مان را شناختیم و به آن عمل کردیم و شکر که از تو سوژه ی نوستالژی نساختیم!

در کل همینقدر از تو بگویم: که نشناختیم تو را آنچنان که در حق تو رواست!

 

پ.ن:: حسن البکر چهارمین رئیس جمهور عراق بود که پیش از صدام این سمت را داشته و...

 پ.ن:: بعد از سفر از دوریش دوهفته تب کردم! این روزها با سایمبیکورت نفس میکشم!
پ.ن:: « ... إنها لمن بطحاء الجنة.»

     پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله: ... کربلا بخشی از زمین گسترده و پهناور بهشت است. bitarof.blog.ir

بحارالانوار، ج 98، ص 115/ کامل الزیارات، ص 264

پ.ن:: (1)جمله ای که اربابمان به شمر(لعنه الله) گفت این بود که:"لقد ارتقیت مرتقاً عظیماً! کیستی که جای بلندی نشستی!"

پ.ن:: ما عرفناک حق معرفتک!

نظرات  (۸)

خیلی خیلی قشنگه...
::
قبلنا که برام نثر میخوندی پیش خودم میگفتم تو همان نظم بگی سنگین تری! حتی فکر کنم یه بار هم به خودت گفتم.
اما الان تعابیر بسیار زیبا جاافتاده و متن روان و قشنگی از آب دراومده فقط میترسم کسی که در جریان ماجراها نبوده باشه و قرینه ای نداره بعضی جاهاشو متوجه نشه البته بازم این اشکال به کارت نیست اگر کسی اهل اشاره باشه اصل مطلب رو حتما میگیره.
::
بازم باید بگم انصافا فوق العاده بود...
پاسخ:
اعتماد به نفسم باعث نوشتن شد!
ممنون که بیشترش کردی!
۰۳ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۳۲ دکـ لـ مـ هـ
شاید واقعاً خانه ی مادریمان کربلاست...
ازین خط به بعدش خیلی بهتره
۰۴ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۵۵ مرتضی استاجی
سلام زیارتتان قبول زیبا بود
1. آیا واقعاً سختی دل کندن از امام رضا برای جلال و شکوهِ صحن و سراست که اینجا نبود؟ کمی بیشتر تامل باید...
2. همه می دونن مدارکت اونجا جا موند که از "خودم هم" استفاده می کنی؟
3. دیدی شعار "الموت لآمریکا" و " کلا کلا اسرائیل" برای غیر ایرانی ها عجیب بود؛ شمر هنوز هم که هنوزه غریبه (!)
پاسخ:
اشکال اول که کاملاً ناوارده چون منظور من این نبود و بعید هم میدونم کس دیگه ای اینجور برداشت کرده باشه! کمی تأمل باید! ما با امام رضا وداع میکنیم و به قول حاجی مهدوی دلمون رو به ودیعه میسپریم!
ولی تا اونجایی که من میدونم و دیدم، ندیدم کسی تو کربلا وداع کنه!
اشکال دوم هم ناوارده چون قرار نیست همه ی متن رو همه بفهمن! و بدونن! متن هم اینه که به گمانم خودم را هم جا گذاشتم و خودم حالیم نیست!
توی متن هم به وضوح گفتم که همه چیز را جا گذاشتم صحبتی از مدارک نکردم که!
جواب اشکال آخر هم که اگر بر فرض هم تعجب بود که نبود! دلیل براین نمیشه که شمر غریب باشه! حرکت انتحاری ما بود که تعجب آور بود!
ملت شوکه شدن! و واقعاً هم چیز طبیعی ایه! طرف فارسی داره صحبت میکنه ییهو میگه "مرگ بر آمریکا" بغلیش میگه "اسرائیل شمر عصرنا و الشیطان الاکبر آمریکا" بعد ییهو یه ایرانیه دیگه میگه:" down with usa" خدا وکیلی تعجب نداره؟! (دی دونقطه و چشمک!)
علی ای حال شعار پیاده روی رو تو پی نوشت ها نذاشته بودم؛ خوب شد تو کامنت ها اشاره شد بهش!
اتفاقا عکس العمل غیرایرانی ها تعجب نبود حتی چندجا باهامون همراه هم شدن برعکس ایرانی ها که بعضی هاشون اشکال هم میکردن.
پاسخ:
آره! همون! واقعاً!
پایه ای دو نفری دس به یکی کنیم؟!
همه دارند به اوضاع دلم می خندند
به خدا مست نکردم...کربلام دیر شده
..................
ناکام اونیه که کربلا رو نبینه از دنیا بره...کاش ناکام از این دنیا نریم
پاسخ:
کاش!
۱۴ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۴۹ چشم به راه
سلام
خیلی خوب بود
پر از حساسات مشترک
پاسخ:
سلام
شما هم بودید؟!
یا تجربتاً میگید؟
اشکالی که وارد هست اینه که همه ی اون سه نکته رو اشکال قلمداد کردی! و خواستی رد کنی، یبار دیگه با دید مؤید بخون.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی