sarbazkhooneh

:: ترسم از درد غزل های فرو خورده بمیرم... ::

شنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۴۲ ب.ظ

ماهی چقدر در دل دریای چادرت

ماهی شدست غرق تماشای چادرت

نور ستاره است و یا ماه یا که نه...

یک آسمان چکیده به گل های چادرت...

یک روز می رسد که بگویم به عشق تو

شعری بلند از قد رعنای چادرت

روشن ترین ستاره ی دنیا تو میشوی

تا* شب شود سیاهی شب های چادرت...

مشتاق دیدنت شده ام زودِ زودِ زودِ

مشتاق دیدن قد و بالای چادرت...


پ.ن:: شاید آخرین غزلی باشه که تو وب میزارم دیگه دارم کم کم به این نتیجه میرسم که زاینده رود بجوشه طبع من یکی دیگه نمی جوشه...

پ.ن*::وقتی که.

پ.ن:: آسیدجواد آقای شرافت عزیز به این کارم "عاشقانه ی حزب اللهی" لقب دادن :|

نظرات  (۳)

۰۴ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۳۲ چشم چشم دو ابرو
به به ، بَ به به ...

ان شاء الله می‌جوشه ...

ما هم لذت می‌بریم ...
پاسخ:
دعا بنما مارا!
۰۷ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۳۱ حمید اسماعیل زاده
یعنی ها ... اصن نظر نمی‌ذام تا ب...

بدُم میاد، از اینایی که میگن ذوقم فلان شده و بیسار.
اه اه اه
۱۸ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۱۱ هادی سیاوش کیا
ذوقی که برای من نجوشه ...

ببخشید ربطی نداشت، حال کردم.
پاسخ:
:D کلی خندیدم
نمیدونم چرا!!
لحنت باحال بود داش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی