sarbazkhooneh

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محرم» ثبت شده است


:: گریه نمی دهد امان...::



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۳ ، ۰۸:۱۹
سرباز

از کربلا خیلی چیزها نوشتم اما همه قابل بیان نبود. عمومیش این شد.


در مسسیر بازگشتیم. هنوز چیزی نگذشته از دوریت تب کردم.

در اتوبوسی که از زمان حسن البکر تا حالا هر بار که از تو  دور میشده مثل من تب کرده.

درست عین خودم. بعدها فهمیدم که عفونت تنفسی هم داشته؛ از دود اگزوزش معلوم بود!

از صدای «دودسرفه»های اگزوزش مشخص بود باید جای بنزین، سایمبیکورت بزند.

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۴۵
سرباز
داده ای تکیه به شمشیرت و ارزانی تو،
غم تلخیست که با سنگ به مهمانی تو...

نی به نی میروی و سینه ی من می سوزد
مانده ام با غم جانسوز نیستانی تو

دیده بودم که کسی قصد تقرب میکرد
که زند سنگ به آیینه ی پیشانی تو

بوسه میداد پیمبر که مبادا روزی
بخورد چوب به روی لب نورانی تو

خیزران تا به ابد آیه ی خون میخواند
از غم انگیزترین «لهجه ی قرآنی» تو

شامیان در دلشان بغض علی را دارند
و تویی کشته ی شک ها به مسلمانی تو

کاش باشیم و ببینیم که شمشیر علی
شعله ور آمده با لحن رجزخوانی تو!


پ.ن:: ترجیحاً از کربلا چیزی نمیگویم! اینطوری سنگین ترم...
۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۲ ، ۱۱:۴۵
سرباز

ای شمر!

ای موسای زمان!
میدانم به تعداد جمعیت لعنت شدی.

همین هم برایت ثواب دارد...

و این را عشق است...


۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۲ ، ۱۶:۴۱
سرباز

خیلی عجیب بود!

همه از وقتش می پرسیدند...

همه مشتاق سوزاندن بودند...

خیلی ها هم مشتاق سوختن...

امان از سر درد آن ساعات!

 


پ.ن:: آشفته ی اربعینم... دریافت

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۲ ، ۱۷:۴۰
سرباز
دیشب در سوگواری عشق!
گزینه برای دعایم تو بودی!
دعا کردم یا خدا درستت کند،
یا زیر ماشینی، چیزی تکّه تکّه شوی!
به جان تو اینطوری برای هر دویمان بهتر است؛
من کمتر زجر میکشم و تو کمتر عذاب...
باور کن!


پ.ن:: از گذاشتن عکسی چیزی معذورم!
۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۱:۱۸
سرباز