sarbazkhooneh

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انتظار» ثبت شده است

بیا که شمع هایِ کیک تولدت را طوفان هم نمی تواند خاموش کند....


tavalod

پ.ن:: اینجا هم قشنگ است!

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۵۱
سرباز

سایه دارد بر سرم ابر سیاه زندگی

می کشد دستی مرا در کوره راه زندگی

عاشقی تنها گناهم بوده از روز نخست

چیست آخر علت حال تباه زندگی

کو برادرها که من را طعمه ی گرگی کنند؟

هر چه باشد بهتر است از قعر چاه زندگی!

مثل کبکی که سرش را می کند در زیر برف

خود فرو کردم سرم را در کلاه زندگی

حال اما مرگ می خواهم خدایا خسته ام

تا به کی باید بمانم در پناه زندگی؟!

*  *  *

تا که می بینم سرم افتاده بر دامان مرگ،

بر سرم هی دانه دانه میچکد باران مرگ،

برگ های عمر خود را تا که میبینم به باد،

حسرت از این میخورم وقتی شدم از آن مرگ؛

برلبم لبخند خوشحالیست اما در دلم

اضطرابی دارم از اندوه بی پایان مرگ

زندگی راه "عزیزی" بود اما کاش من

قدر می دانستم آن را در دل زندان مرگ!

از دار مرا بردار

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۲ ، ۲۰:۳۳
سرباز

بیا که خسته‏‏ ام از این بهار پاییزی

بیا که خسته ‏ام از اینهمه غم‏ انگیزی

تو که نه مثل دلم از بهار سرشاری

تو کاز طراوت سبز بهار لبریزی

فقط به عشق تو می‏گویم اینچنین آقا!

تویی که در دل من حس شعر می‏ریزی

بیا که آمدنت معنی إذا جاءست

از آن دمی که بیایی، هر‏ آن که برخیزی

بیا که خسته‏ ام از این غروب طولانی

بیا که خسته‏ ام از این بهار پاییزی

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۲۳
سرباز

کی می رسد به شاخه ی ما دست چیدنت

ای مرگ ای که می بریم با رسیدنت

سیرم اگرچه از عطش زندگی ولی

مشتاق سر رسیدن وقت چشیدنت

با یک سرنگ خالی و یا یک تفنگ پر

یک روز میرسد که بیایم به دیدنت

کنجی نشسته ام که بیایی به باغ ما

تاکی رسد به شاخه ی ما دست چیدنت

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۲۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۳۲
سرباز