ماهی چقدر در دل دریای چادرت
ماهی شدست غرق تماشای چادرت
نور ستاره است و یا ماه یا که نه...
یک آسمان چکیده به گل های چادرت...
یک روز می رسد که بگویم به عشق تو
شعری بلند از قد رعنای چادرت
روشن ترین ستاره ی دنیا تو میشوی
تا* شب شود سیاهی شب های چادرت...
مشتاق دیدنت شده ام زودِ زودِ زودِ
مشتاق دیدن قد و بالای چادرت...
پ.ن:: شاید آخرین غزلی باشه که تو وب میزارم دیگه دارم کم کم به این نتیجه میرسم که زاینده رود بجوشه طبع من یکی دیگه نمی جوشه...
پ.ن*::وقتی که.
پ.ن:: آسیدجواد آقای شرافت عزیز به این کارم "عاشقانه ی حزب اللهی" لقب دادن :|