sarbazkhooneh

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماه گرفتگی» ثبت شده است

برکه سرود از تو که دیگر پیرپیری

باور نمیکردم که از من رو بگیری


ای کاش یک لحظه در این دنیا نمانم

حالا که تو از رفتن خود ناگزیری


از این به بعد آغاز تنهایی و غم ها

آغاز تنهایی و فصل گوشه گیری


من که تمام شب به دنبال تو بودم

ای کاش می شد که بدون من نمیری


یا چشم در چشمم بدوزی و بگویی

که:«دوستم داری» و بعدش هم...


نه نه زبانم لال اصلاً اشتباه است

این داستانها که تو میخواهی بمیری


من باید از تو دل ببرم تا بمیرم

تو باید از من جان بگیری جان بگیری


هر شب به دنبال تو در هر برکه ای ماه

آنقدر میایم که دستم را بگیری


من یک پلنگم یک پلنگ زخم خورده

باور نمیکردم که از من رو بگیری!



پلنگ و ماه



پ.ن:: کامل نیست و پر از اشتباه؛ خوشحال میشم نقد کنید.

پ.ن:: دعایش کنید!


۲۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۴۵
سرباز